آگاهی...
- چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۴۲ ق.ظ
استاد میگفت توی هر لحظه به احساساتی که دارین توجه کنین یعنی آگاه باشین. توی هر لحظه بدونین مثلا از فلان چیز ناراحت شدین دقیقا چه احساسی بهتون داد که ناراحت شدین و بعد اون احساس رو موشکافانه بررسی کنین و به ریشه ش برسین اینجوری میشه از رنج و نا آگاهی نجات پیدا کنین...
دیروز نمیدونم چرا ولی کلی فکر کردم. به نقطه های سیاه زندگیم. به احساس های بدی که توی اون لحظات داشتم. رفتم و رفتم تا رسیدم به کینه. دیدم ناخوداگاه انگار آدم کینه ای بودم و خبر نداشتم. فکر کردم و با خودم کلنجار رفتم بعد دیدم نه واقعا انگار کینه ای هستم...
و از اون لحظه تصمیم گرفتم دیگه کینه ای نباشم. دوست ندارم آدمی باشم که همش منتظره کسایی که بهش بدی کردن نتیجه کاراشونو ببینن تا این حال کنه. دوست ندارم همیشه اینهمه بار به دوشم بکشم. اصلا شخصیت من در این حد نیست که اینجور آدمی باشم. پس چرا بودم... بودم و خبر نداشتم... بودم و به روی خودم نمی آوردم... و توی نیمه ی ناآگاه وجودم مخفی شده بود. اصلا من توی زندگیم کمبودی ندارم که احتیاج به این نوع حس ها داشته باشم. کمبودایی که از نظر مردم کمبود باشه مثله مالی و خانواده و حمایت و... به نظرم کمبود نیست. منظور من کمبود شخصیتی و روحیه که خداروشکر ندارم پس چرا باید اینجور باشم. بعد توی این فکرا یهو به این نتیجه رسیدم که الان واقعا توانایی این رو دارم که واقعا و راستی راستی ببخشم. همه رو ببخشم. از بدترین آدمی که بهم بدترین بدی رو کرد تا صدای همسایه ای که توی یه لحظه خواب شیرینم رو توی 14 سالگی بهم زد. همه و همه رو ببخشم. واقعا میتونم و میخوام ببخشم و رها کنم. بعد یه حس خیلی سبکی و طراوت بهم دست داد. هیچ وقت توی تمام عمرم اینقدر سبک نبودم...خدایا شکرت
به خودم و خودم و آگاهی همه هستی...
- ۹۷/۰۳/۰۲