شرف دست همین بس که نوشتن با اوست

خوشترین مایه ی دلبستگیه من با اوست

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست

خوشترین مایه ی دلبستگیه من با اوست

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست

خوشترین مایه ی دلبستگیه من با اوست

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست


شرف دست همین بس که نوشتن با اوست
"...ن والقلم و ما یسطرون"

سلام
من بهارم
متولد روزهایی که بوی فرا رسیدن بهار همه جا را پر کرده است
روزهای پر جنب و جوش
پر از سرزندگی
پر از حس تازگی...
سعی میکنم به همان طراوت و شادابی باشم

توی زندگیم روزهای تلخ زیادی داشتم ولی نیومدم اینجا از روزای تلخم بگم ، بخاطر همه سختیهایی که داشتم و بهم کمک کرد تا قویتر بشم خدا رو شکر میکنم ، من و دنیا چیزی به هم بدهکار نیستیم ، تمام بدی هاش رو حلال کردم


طبقه بندی موضوعی

کرمانشاه شهر گنجشک ها...

فکرکنم تا این سن بهار اینقدر به نظرم زیبا نبوده، شاید بخاطر بارون های شدید و خیلی بیشتر از سالهای قبلش بوده، شاید بخاطر درخت های بزرگ و سبز نزدیک خونه مون بوده، شایدم بخاطر صدای گنجشک هاست...

آره حالا که فکر میکنم بخاطر صدای گنجشک هاست...

هیچوقت تا این سن اینقد آواز گنجشک نشنیده بودم، یعنی راستش یه سالی بود که خیلی از درختای شهرمون رو بریدن و از اون موقع دیگه گنجشکا باهامون قهر کردن، خیلیاشون رفتن و اونایی که به اجبار موندن دیگه زیاد نمیخوندن، نمیدونم شاید افسردگی گرفته بودن آخه مگه میشه یهویی همه ی گنجشک های آشنای اطرافشون با هم ناپدید بشن... دیگه نخوندنشون طبیعی بود بهشون حق میدم چون حسشون رو کامل چشیدم، بعضی وقتا توی غربت دوست های زیادی داری و بعضی وقتا تو شهر خودت با همه فامیل و آشنا و دوست و سلام و علیک غریبی و بعضی وقتا همه ی آشناهای اطرافت یهویی ناپدید میشن، همه با هم تو رو میندازن توی یه غربت کشنده، یه غربت محض... من شهرهای زیادی رو گشتم و توشون زندگی کردم... بعضی شهرا چند روز، بعضی شهرا چند سال، ولی هیچ جا برام مثله کرمانشاه حال خوب هدیه نداد... حالا که هر روز صبح با صدای گنجشک ها بیدار میشم، با صدای گنجشک ها توی خیابون قدم میزنم، حتی گاهی با صدای گنجشک ها  میخوابم، تازه فهمیدم چقدر این صدا برای حال خوبم حیاتیه:) به نظرم کرمانشاه اگه زلزله داره، اگه فقر و بیکاری داره، اگه جنگ داشت و داره ولی صدای گنجشک هاش می ارزه به همه ی شهرهایی که تا الان دیدم... ممنون گنجشکای خوش صدا که با این همه نامهربونی هنوز ما رو ترک نکردین...

 

 

پ ن: دلم برای همه که یهویی رفتن تنگ شده، شایدم من رفتم... ولی مهم اینه که دل من تنگ شده نه اونا... ولی با همه ی دلتنگیا ترجیح میدم به روی خودم نیارم و فقط به صدای گنجشک ها گوش بدم همین

 

پ ن 2 : به مادرم و تمام بی معرفت های زندگیم... :)



 

  • بهار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی