جانــــــــــــــــــا
- سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۳۷ ب.ظ
جانــــــا حدیث حسنت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صــــد زبان نگنجد
سودای زلف و خالت در هر خیال ناید
اندیشه ی وصــــالت جز در گمان نگنجد
هرگز نشان ندادی از کوی تو کسی را
زیرا که راه کویت اندر نشـــــــــان نگنجد
آهی که عاشقانت از حلق جــــان برآرند
هم در زمان نیاید هم در مکان نگنجد
آنجا که عاشقانت یک دم حضور یابند
دل در حساب ناید جان در میان نگنجد
اندر ضمیر دلها گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید در آســـــــمان نگنجد
عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد
زیرا که وصف عشقت اندر بیان نگنجد
( عطار نیشابوری )
پ ن :
سُبحانَهُ هُوَ اللهُ العَظیمِ وَ بِحمدِه وَ الحَمدُلِلّهِ وَ لا الهَ الّا اللهُ و اللهُ اکبرُ وَ للهِ الحمدُ وَ لا حَولَ وَ لا قُوّةَ الّا بِاللهِ العَلیِّ العظیمِ دافِعُ کُلِّ بَلیَّةٍ وَ هُوَ حَسبی وَ نِعمَ الوَکیل
پ ن : این متن رو توی یه وبلاگ دیدم ، هرچند شاید ربطی به محتوای وبلاگ من نداشته باشه ولی دوست داشتم بذارمش
" ترکه میره جنگ میشه فرمانده ، داداشش شهید میشه با بی سیم بهش میگن : لااقل جنازه داداشتو برگردون عقب ، میگه : اینا همه شون داداشای من هستن کدومشون رو بیارم؟! "
به یاد شهیدان با غیرت این مرز و بوم حمید و مهدی باکری
- ۹۱/۰۵/۱۰