ستاره می بارد
- پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۴۸ ب.ظ
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه شب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوب من
بوزد بر تن تـــــــرانه من
آه بگــــــذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویــاها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیــــاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم ، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هــــــزار باره بود
بـــار دیگر تو ، بـــار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریاییست
کـــــی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کـــــاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو میخواهم
بدوم در میان صحــــــراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریـــاها
بس که لبریزم از تو میخواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
( فروغ فرخزاد )
- ۹۱/۰۴/۲۲