سپیده ی عشـــــــــق
- چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۲۰ ق.ظ
آسمان همچون صفحه ی دل من
روشن از جلوه ی مهتــــــاب است
امشب از خواب خوش گریــــــزانم
که خیال تو خوشتر از خواب است
خیره بر سایه ی وحشـــــــی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلـــــــــــــخواه
می نهم سر به روی دفتر خویش
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظریف آوایــــــــــم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگهایم
آه... گویی ز دخمه من
روح شبگرد مه گـــذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسه ی تو
می شکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستــــــاره ای پر نور
می درخشد میان هاله ی راز
ناشناسی درون سینه ی من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گوئیا بوی عود می آید
آه... باور نمیکنم که مـــــــرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شــور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بی گمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیده ی عشق
می نویسم به روی دفتــــــر خویش
" جاودان باشی ای سپیده ی عشق "
فروغ فرخزاد
" از کتاب دیوار "
- ۹۱/۰۳/۲۴